محل تبلیغات شما

****

راهنمایی که بودم، عادت داشتم بعدازظهر ها بخوابم

از ساعت 2 تا 7، درس ها ساده بود و منم هیچ وقت پرفشار درس نمی خوندم

مادرم همیشه میگفت نباس بخوابی ولی حال خوبی بود

دوست داشتم شب ها بیدار بمونم، عاشق چراغ مطالعه ام بودم

یک چراغ مطالعه آبی، با یک مهتابی کوچولو

هر چند از تاریکی می ترسیدم

چند سال گذشت، شرایط عوض شد

چراغ مطالعه ام سوخت، دیگه لامپ مهتابی کوچولو براش پیدا نکردم

روزهام رو به تاریکی رفت

طبق عادت بعدازظهر ها می خوابیدم

اما کابوس های بعدازظهر افتادن به جونم

از این دست کابوس ها که زمان و مکان و خودت رو یادت میره

الان.

الان یه چراغ مطالعه دیگه دارم

دیگه الانا عادتم شده، بعدازظهر ها نمی خوابم

----------------------------------------------------------------

پ.ن: شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید    ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند

ناله های کودک درون

روزگاریست نازنین

ترس کودکی، رویای بزرگ سالی

ها ,مطالعه ,بعدازظهر ,چراغ ,های ,مهتابی ,چراغ مطالعه ,بعدازظهر ها ,مطالعه ام ,زمان و ,که زمان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه صنعتی کرمان نیرو سازنده سینی کابل